دل سوخته ای در فراق استاد

دو هزار ملک بخشد شه عشق هرزمانی ....من از و بجز جمالش طمعی دگر ندارم

دل سوخته ای در فراق استاد

دو هزار ملک بخشد شه عشق هرزمانی ....من از و بجز جمالش طمعی دگر ندارم

شناخت هاى ناقص و شناخت هاى کامل

بدیهى است که انسان هر چه از ابزار بیشتر و کارآمدترى استفاده کند، به معارف بیشترى نائل مى گردد و شناخت عمیق و کامل ترى به دست مى آورد. چنانکه عدم استفاده از تمامى ابزار و عوامل شناخت ، یا استفاده ناقص از آنها از شناخت آدمى مى کاهد.
تفاوت جهان بینى الهى وجهان بینى مادّى از همین جاست که مادّى گراها از تمامى ابزار و عوامل شناخت استفاده نمى کنند و على رغم ادّعایى که دارند، شناختشان ناقص ‍ است . مانند قصّابى که فقط به وسیله کارد و بدون کمک گرفتن از وسایل وموادّ دیگر، در اندیشه شناختِ اعضا، وعناصر گوسفند باشد.

موانع شناخت 
آشنایى با موانع شناخت ، مفید، بلکه ضرورى است ، زیرا به این سؤ ال پاسخ مى دهد که با وجود زمینه هاى شناخت و ابزار آن ، چرا برخى افراد راه را گم کرده ، به شناخت کامل و روشنى نمى رسند؟!
موانع شناخت بسیار است ، ولى ما در اینجا به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
1- هواهاى نفسانى 
(و من اضلّ ممّن اتّبع هویه ) و کیست گمراه تر از آنکه پیرو هواى نفس خویشتن است ؟
2- سنّت هاى غلط نیاکان  
(و قالوا ربّنا انّا اطعنا سادتنا و کبرائَنا فاضلّونا السّبیلاً)خدایا ما از بزرگان وپیشوایان - فاسد - خود اطاعت کردیم وآنها ما را به گمراهى کشاندند.
3- استبداد اندیشه و تعصّب  
(و قالوا قلوبنا فى اکنّة ممّا تدعونا الیه و فى آذاننا وقر و مِن بیننا و بینک حجاب ) گروه گمراه از روى تمسخر به پیامبران گفتند: دل هاى ما در پرده غفلت است و گوش هاى ما سنگین است .
اصول دین
اصل اوّل : توحید
حقیقت و ابعاد توحید 
توحید در فرهنگ اسلامى ، معناى بلند و گسترده اى دارد. توحید در ذات ، توحید در صفات ، توحید در افعال و توحید در عبادت .
توحید یعنى : ایمان به یگانگى خداوند.
توحید یعنى : نفى هوس ها. کسى که هوا پرست است ، از مدار توحید خارج است . (اءفراءیتَ مَن إ تّخَذ إ لهَه هَواه ) آرى ، کسانى که از هوس هاى خود پیروى مى کنند، در حقیقت خداى آنها، هواى نفس آنان است .
توحید یعنى :نفى طاغوت ها. شعار و هدف تمام انبیا این بود:(اءن اعبدوا اللّه و اجْتَنبوا الطّاغوت)
توحید یعنى : نفى نظام هاى طاغوتى . امام رضا علیه السلام پس از آنکه مجبور شد ولیعهدى ماءمون را بپذیرد، در جلسه علنى و در برابر همه مردم شرط کرد که در نظام ماءمون عزل و نصبى و دخالتى نکند.
توحید: یعنى خطّ بطلان کشیدن بر تمام افکار التقاطى و ردّ تمام ایسم ها و مکتب هایى که از مغزهاى بشرى برخاسته است .
توحید یعنى : قطع تمام روابطى که سبب سلطه وسرپرستى بیگانگان است .
توحید یعنى : نفى فرمان کسى که دستورش با دستور خدا هماهنگ نباشد.
توحید یعنى : قبول رهبرى کسانى که خدا رهبرى آنان را امضا کرده است .
توحید یعنى : نق نزدن به دستورات خدا، تسلیم بودن وبندگى در پیشگاه او.
و خلاصه توحید یعنى : سرکوبى بت هاى درونى و بیرونى ، بت عنوان ، بت مدرک ، بت مقام ، بت مال ، تا هیچ یک از آنها ما را از مدار حقّ و پیروى از راه حقّ باز ندارد.
توحید یعنى : آنچه مرا به قیام وامى دارد خدا باشد و آنچه مرا به سکوت فرا مى خواند رضاى خدا باشد.
اقتصاد توحیدى ، یعنى : در تمام برنامه هاى تولید، توزیع ، مصرف و مدیریّت ، حکم خدا اجرا شود.
ارتش توحیدى ، یعنى : هدف ارتش ، خودخواهى ، انتقام ، کشورگشایى و استثمار نباشد، بلکه اعتلاى کلمه حقّ و گسترش قانون خدا باشد. هدف ، سرکوبى ستمگران و نجات مستضعفان و دفاع از حریم مال و جان و ناموس و تلاش براى حفظ مرزها باشد.
جامعه توحیدى ، جامعه اى است که رهبر آن طبق معیارهاى الهى انتخاب شود، یعنى بر اساس علم ، تقوا، جهاد، سابقه ، امانت ، قدرت ، مدیریّت و...، نه براساس زور، پول ، پارتى ، و یا وابستگى به قدرت هاى بزرگ .
جامعه توحیدى ، آن است که قانون خدا بر آن حکومت مى کند و همه مردم ، در برابر آن مساویند و اِعمال غرض در آن را ندارد.
بنابراین آنچه برخى افکار التقاطى در مورد جامعه توحیدى مطرح ساخته و آن را با جامعه بى طبقه کمونیستى یکى دانسته اند، قابل قبول نیست . زیرا در جامعه توحیدى اسلام ، خدا حکومت مى کند نه مردم .
اگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ((قُولوا لاإ له الاّ اللّه تُفلِحوا)) نباید با دید ساده به این جمله بنگریم ، زیرا نتیجه توحید در این شعار پیامبر، فلاح و رستگارى است . قرآن هدف نهایى را فلاح مى داند و اگر به تقوا سفارش مى کند و مى فرماید: (یاایّها النّاسُ اعبُدوا ربّکم الّذى خَلَقکم و الّذین مِن قَبلِکم لعلّکم تَتَّقون ) اى مردم ! عبادت کنید خدایى را که شما و پیشینیان شما را آفرید تا شاید به تقوا برسید. لکن خود تقوا هدف نهایى نیست ، بلکه تقوا مقدّمه اى است براى رسیدن به فلاح ، چنانکه در آیه اى دیگر مى فرماید: (فاتّقوا اللّه یا اُولِى الا لْباب لَعلّکم تُفلحُون ) اى صاحبان عقل ! تقوا پیشه کنید تا شاید به فلاح و رستگارى برسید.
روزى در کلاس درباره توحید و جمله ((لا اله الاّ اللّه )) مطالبى را بیان مى کردم . روى تابلو تصویر دانه اى را کشیدم که در زیر خاک قرار دارد و سپس سبز مى شود و گفتم : این دانه براى رهایى از دل خاک سه عمل انجام مى دهد:
1- فرو بردن ریشه هاى خود در درون خاک .
2- جذب موادّ غذایى خاک .
3- دفع مزاحم و ذرّات خاک و سپس سر بر آوردن از آن .
پس از آن گفتم : انسان هم اگر بخواهد از جهل و تباهى رهایى یابد باید همین سه عمل را انجام دهد:
1- باید ابتدا عقاید خود را مبتنى بر استدلال کند.
2- باید براى پیشرفت ، از تمام امکانات بهره برد وموادّ ریشه را جذب کند.
3- باید هرگونه مانع را از سر راه خود بردارد تا به فضاى توحید برسد.
امّا اگر در هر یک از سه مرحله کوتاهى کند، همچنان در رکود و بدبختى باقى مى ماند. اگر عقایدش محکم ومبتنى بر علم نباشد، از امکانات استفاده نکند و به دفع دشمنان نپردازد مى پوسد، همان گونه که دانه در دل خاک ، اگر دست به این سه عمل نزد خواهد پوسید.
ریشه هاى ایمان به خدا
در بحث تحلیل هاى غلط از دین ، روشن شد که جهل ، ترس وفقر، ریشه ایمان به خدا نیست . اکنون مى پرسیم ، پس منشاء ایمان چیست ؟ چه چیزى انسان را به سوى خدا مى کشاند؟
در پاسخ مى گوییم : ریشه هاى ایمان به خدا، عقل و فطرت آدمى است .
عقل 
عقل به ما مى گوید: هر اثرى یک مؤ ثّرى دارد و این حکم به قدرى روشن است که اگر شما بسیار آرام به صورت نوزادى بدمید، او چشم باز مى کند، به اطراف مى نگرد و به دنبال مؤ ثّر مى گردد وچنین مى فهمد که این دمیدن از یک سرچشمه اى به وجود آمده است . آرى ، مساءله ((از اثر پى به مؤ ثّر بردن )) از روشن ترین مسایل روزمرّه زندگى ماست . چگونه مى توان باور کرد که مثلا تصویر یک خروس یا طاووس به عکّاس یا نقّاش نیاز دارد، ولى خود خروس و طاووس به خالق و طرّاح نیاز نداشته باشد؟! چگونه عقل را قانع کنیم که یک دوربین عکّاسى سازنده دارد، لکن چشم انسان سازنده با شعورى ندارد؟ در صورتى که عکس بردارىِ چشم به مراتب مهم تر از عکس بردارى دوربین است ، زیرا دوربین هر چند بار که عکس گرفت باید فیلم آن را عوض کنیم ، ولى چشم دائما در حال عکس بردارى است . چگونه عقل قبول کند دستگاه پالایش نفت ، سازنده داشته باشد، امّا دستگاه گوارش انسان ، سازنده نداشته باشد؟ چگونه بپذیریم که نظم در رفتار یک فرد، دلیل بر وجود شعور در اوست ، ولى نظم در جهان هستى ، دلیل بر وجود شعور در خالق آن نباشد؟
کوتاه سخن این که اگر یکى از نشانه هاى بهترین جهان بینى آن است که با پذیرفتن عقل تواءم باشد، عقل ما در برخورد با نظم و حساب دقیق ، براى جهانِ هستى ، قدرت با شعورى را مى پذیرد و مطالعه در هستى ما را به سوى یک بینش الهى سوق مى دهد.
فطرت 
از هر انسانى ، در هر زمان و مکانى بپرسیم که شما در جهانِ هستى چه احساسى دارید؟ آیا احساس مى کنید مستقل هستید یا در خود احساس وابستگى دارید؟ کسى نیست که بگوید: من احساس مى کنم در این جهان ، مستقل هستم ، همه و همه در خود این احساس وابستگى را دارند، لکن این احساسِ صادقانه دو گونه اشباع مى شود: اشباع صادق و اشباع کاذب .
نظیر طفلى که احساس گرسنگى مى کند؛ این احساسِ صادق ، گاهى با مکیدن سینه پرشیرِ مادر صادقانه اشباع مى شود و گاهى با مکیدن پستانک خشک ، به صورت کاذب اشباع مى شود. در انسان هم اصل احساس وابستگى ، یک واقعیّت و حقیقتى است لکن وابسته به چه چیزى ؟
1- به قدرت خدا؟
2- به قدرت طبیعت ؟
خود طبیعت هم وابسته به صدها شرط است ، پس باید به قدرتى وابسته باشیم که او دیگر همچون ما وابسته نباشد.
کار انبیا 
کار انبیا این است که نگذارند احساسات لطیف انسان ها به طور کاذب اشباع شود، نظیر کار مادر و سرپرستى که نمى گذارد طفل ، به خاطر گرسنگى از هر غذایى استفاده کند. نگاهى به تاریخ نشان مى دهد که افرادى که تحت رهبرى انبیا قرار نگرفته اند به چه خرافاتى گرفتار شده اند.
آیا بندگى خدا، مخالف آزادى انسان ها نیست ؟ 
گاهى تصوّر مى شود که اگر انبیا و مذاهب آسمانى ، ما را به عبادت خدا دعوت مى کنند، این با آزادى انسان مخالف است ، امّا باید توجّه داشت که انسان به صورتى آفریده شده که نمى تواند بدون عشق و پرستش و انس و امید زندگى کند، احساس ‍ علاقه و پرستش در او نهفته است و اگر این احساس با رهبرى انبیا هدایت نشود از پرستش بت ها و اجرام آسمانى و یا پرستش انسان ها و طاغوت ها سر در مى آورد.
بنابراین ، عبودیّت و بندگى خدا یک اشباع صادقى است که جلوى اشباع هاى کاذب را مى گیرد و مسیر عشق و پرستش را از انحراف نجات مى دهد.
خلاصه این که جهان بینى الهى و ایمان به خدا ریشه فطرى دارد. یعنى در همه انسان ها نوعى احساس وابستگى به قدرتى بى نهایت موجود است ، گرچه گاهى در تشخیص آن قدرت بى نهایت - که آیا قدرت الهى است یا قدرت طبیعى - دچار لغزش ‍ مى شوند.
امّا به هر حال ، اصل احساس وابستگى هست ، بنابراین توحید که تمام جهان هستى را به قدرتى بى نهایت و با شعور وابسته مى داند، با فطرت انسانى که خود را وابسته مى داند هماهنگ است .
راه هاى خداشناسى
خداشناسى از راه نظم و هماهنگى 
بهترین و ساده ترین دلیل توحید، نظم و هماهنگى عجیبى است که بر موجودات جهان حاکم است . این دلیل به عنوان برهان نظم نامیده مى شود. برهان نظم داراى امتیازاتى است ، از جمله :
1- برهانى قرآن است . آیات قرآن نیز همواره ما را به شناخت شگفتى هاى طبیعت و تفکّر و تاءمّل در آیات عظمت خداوند دعوت کرده است .
2- عشق آفرین است . وقتى انسان الطاف و نعمت هاى خداوند را مى شناسد، عشق و محبّت او به خداوند بیشتر مى شود.
3- شیرین است . انسان وقتى که ارتباط هستى را درک مى کند لذّت مى برد.
4- پویاست . هرچه علم پیشرفت مى کند، ارتباطاتى که بین موجودات هستى است بیشتر کشف مى شود.
5 - براى همه قابل فهم ودرک است ونیازى به داشتن اطلاعات فلسفى ندارد.
روشن است که وجود هماهنگى میان اجزاى یک ساختمان ، مقاله هاى یک کتاب وسطرهاى یک نامه بهترین دلیل بر یکى بودن سازنده ونویسنده آن است .
اگر سه نفر نقّاش در کنار هم مشغول کشیدن تصویر یک خروس شوند، یکى سر خروس ، دیگرى شکم آن و سوّمى پایش را بکشد، بعد ما این سه ورقه را از سه نقّاش ‍ بگیریم و به هم پیوند دهیم ، هرگز نقش سر و شکم و پا که از سه نقّاش است با یکدیگر هماهنگ نخواهد بود.
آرى ، وجود هماهنگى ، توازن ، تناسب و زمان بندى بسیار دقیق در آفرینش ، بهترین و ساده ترین دلیل یکتایى اوست .
امام صادق علیه السلام مى فرماید: در هر نفسى که انسان مى کشد هزاران نعمت موجود است . شما هنگامى مى توانید نفس بکشید که برگ درختان مسئولیّت خود را انجام دهند و آب اقیانوس ها تمیز باشد؛ تمیز بودن آب اقیانوس ها به پاکسازى آنها از مردارهاى دریایى بستگى دارد و این نهنگ ها هستند که در دریا این مسئولیّت مهم را انجام مى دهند، پس در نفس ‍ کشیدن ما برگ ها و هر نهنگ ها و... مشارکت دارند.
از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرش به در آید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد