دل سوخته ای در فراق استاد

دو هزار ملک بخشد شه عشق هرزمانی ....من از و بجز جمالش طمعی دگر ندارم

دل سوخته ای در فراق استاد

دو هزار ملک بخشد شه عشق هرزمانی ....من از و بجز جمالش طمعی دگر ندارم

حضرت رقیه سلام الله علیها

امام حسین (ع) فرزندی سه یا چهار ساله داشت که در واقعه کربلا حضور داشت و تا زمان خروج اهل بیت (ع) ازشام همراه اسرای کربلا درشام بود.

نام این دختر کوچک، موضوعی است که بعضی از مقاتل ازآن با ابهام رد شده اند ولی کسی منکر این مطلب نشده که امام حسین (ع) دختری داشته که درخرابه شام شهید شده است.

در این جا سؤالی که مطرح می شود این است که چراوقتی به تاریخ ائمه واولاد ائمه مراجعه می کنیم همیشه با هاله ای از ابهام در تاریخ تولدشان یا حتی در روز شهادتشان مواجه شده و به تعبیر دیگر با نقل های متفاوت روبرومی شویم؟

در پاسخ به این مطلب باید گفت که کتابت وشیوه نگارش در عصر ائمه در دست حکومت جور بوده و تاریخ نگاران متا‍ثر از حاکمان جور به کتابت و نگارش تاریخ می پرداختند و هر طور که حاکمان جور می خواستند تاریخ را نگارش می کردند.

یعنی جو حاکم به قدری علیه شیعه و امامان معصوم بود که حتی نمی شد نام برخی از فرزندان آن بزرگواران را نیز به زبان یا قلم جاری ساخت.

وقتی معاویه درمواجهه با امام علی علیه السلام که دردنیای اسلام کوه عظمت و کرامت بود به ابوهریره چهارصدهزار دینار پرداخت می کند تا (آیه 207سوره بقره) را «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله والله دروفٌ بالعباد » که اکثر مفسران شیعه وسنی اذعان می کنند در شان علی (ع) است، بنام ابن ملجم ملعون جعل کند دیگر برای جعل کردن نام یک دختر سه ساله مشکلی نخواهد بود و این کار از آب خوردن هم برای جاعلان حدیث در عصر خلفای دیگرهم راحتر وآسانترخواهد بود.

اما با وجود این همه مشکلات باز هم مورخان شیعه دست از سعی و تلاش بر نداشتند و تا حد ممکن تاریخ شیعیان را حفظ، ثبت وضبط کرده اند.

استاد علی نظری منفرد در کتاب «قصه کربلا» درباره نام سه ساله کربلا، به دو اسم اشاره می کند: فاطمه صغری و رقیه بنت الحسین

قصه شهادت حضرت رقیه

زنان خاندان نبوت واهل بیت طهارت جریان شهادت امام و یارانش را از کودکان مخفی نگاه داشته بودند و می گفتند پدرانشان به مسافرت رفته اند ( = مسافرت معنوی و سفر آخرت مراد است ) و این جریان ادامه داشت تا اینکه یزید اهل بیت را درسرای خویش جای داد این دردانه حسین (ع) شبی  از خواب پرید و درحالی که سخت پریشان به نظر می رسید سراغ پدر راگرفت و فرمود: پدرم کجاست که من هم اکنون او را در خواب دیدم ؟

بانوان حرم با این سخن شروع به گریه و ناله کردند چون صدای شیون وگریه آنان بلند شد یزید ملعون از خواب بیدار شد و  پرسید :این گریه و زاری از کجاست ؟

 

به آن ملعون خبر دادند دختر کوچک حسین (ع) سراغ پدرش را گرفته و این شیون به خاطر سخن آن کودک است. یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید. آن سر مقدس را در زیر سرپوشی قرار داده و در مقابل دختر کوچک نهادند همین که چشم رقیه (س) به آن طبق و سرپوش افتاد گفت: من پدرم رامی خواهم غذا نمی خواهم.

گفتند پدر تو در همین جا است. رقیه حوله را برداشت ناگهان سر بریده ای را دید گفت: این سرکیست؟ گفتند سر پدرت می باشد سر را برداشت و به سینه اش چسبانید وگفت:  

یا ابتاه من ذاالذی خضبک بدمائک   /    یا ابتاه من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی

آنگاه لب کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد و گریه شدیدی کرد واز هوش رفت، هرچه تلاش کردند به هوش نیامد واین عزیزه حسین (ع) در شام به شهادت رسید.

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون (شعرا/227) (آنها که ستم کردند به زودى مى‏دانند که بازگشتشان به کجاست)‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد